مارچ و اولسون با این فرض شروع کردند که در مدلهای دیگر مسائلی مانند تعمد، درک مسایل و قابلیت پیشبینی و روابط میان بازیگران مطرح است که اصولاً در واقعیت اثری از آنها نیست. به اعتقاد آنها، تصمیمگیری فرآیندی کاملاً مبهم و غیرقابل پیشبینی است که تنها به صورت تصادفی درصدد یافتن هدف و ابزارهایی برای تحقق آن هدف است. اين روش برخلاف روش هاي تدريجي و كارنگي كه به چگونگي فرآوري يك تصميم يكه مي پرداخت، با جريان هاي متعدد تصميمات در سازمان سرو كار دارد. اين روش كمك مي نمايد تا به تمام سازمان و تصميماتي كه متواترا توسط مديران اخذ مي شود، فكر نمود(دفت، 2000). در واقع اين مدل براي توضيح تصميم گيري در سازمانهايي كه داراي عدم اطمينان مفرط هستند، توسعه يافته است. جيمز مارچ و جان اولسن، شرايط عدم اطمينان زياد را به آنارشي سازمان يافته تعبير نمودند منظور از اين مفهوم آن است كه سازمانهايي كه بصورت عالي سيستماتيك و نظام يافته هستند، در عين حال داراي يك نظام سلسله مراتبي سنتي مسئوليت و اختيار براي تصميم گيري نيستند(مارچ و اولسن، 1974).
:: برچسبها:
حسن غریبی ,